جستجوی این وبلاگ

صفحات

۱۳۹۰ شهریور ۲۳, چهارشنبه

تصور کن که تهران را بمباران کنند و مردم در خون بغلتند و کسی عین خیالش نباشد



تصور کن که تهران را بمباران کنند و مردم در خون بغلتند و کسی عین خیالش نباشد

تصور کن که رشت را بمباران کنند و خبرگزاری های جهان بعد از انتشار خبر آخرین متد های لاغر شدن در عرض در یک هفته ، به لیبی و سوریه بپردازند و اصلا انگار نه انگار که در آن گوشه ی دنیا هم مردمانی هستند که کشته می شوند.

تصور کن که خبر بمباران شیمیایی تبریز رسیده باشد و ملت عکسهای قذافی سر و ته شده را روی فیس بوکشان شئر می کنند.

تصور کن که کودکان اصفهانی با پای برهنه در کنار خانواده ی کفن شده خود بر سر بزنند و برای کسی مهم نباشد.

تصور کن که پدر شیرازی جنازه ی دخترش را در آغوش گرفته باشد و به تنهایی اشک بریزد و کسی از غمش خبر نداشته باشد.

تصور کن که در بندر عباس مادری کنار نعش پسرش هل بکشد و صورت خودش را بخراشد و در مقالات بخوانی که او را تجزیه طلب مینامند.

تصور کن ...

شاید آنوقت بدانی که دوستان کوردت چه می کشند .

اما تصورش سخت است ،

چون این مصیبت هرگز بر اصفهان و شیراز و بندرعباس و رشت و تبریز نمیرود.

چون به کشته شدن کورد ها عادت کرده ایم.

و عادت کرده ایم که سکوت کنیم .

سکوت" ما" " آنها" را می کشد.

و "آنها" برای دفاع از خود دست به اسلحه می برند .

و ما "آنها" را تجزیه طلب می خوانیم.

حتی اگر بلند هم نگوییم ، شاید ته دل دلگیر هم نباشیم که حکومت های منطقه دارند از " تجزیه " کوردستان جلوگیری می کنند.و " اغتشاش گران " و " تجزیه طلبان " را سر جای خود می نشانند.

سکوت می کنیم و به خود می گوییم : من کشورم را دوست دارم. و " آنها " نه.

ولی حقیقت این است که " آنها " را هرگز جزئی از " ما " ندانستیم ، مگر وقتی که حرف سر خاک باشد.و حتی خاک " آنها " را هم خاک " آنها " ندانستیم و خاک "ما " دانستیم.

و هرگز به حقوق " آنها " احترام نگذاشتیم .اصلا ندانستیم حقوق " آنها " یعنی چه و هرگز حتی ندانستیم چه حس می کنند ، چه می خواهند ، چه می گویند.

با دیواری که میان " ما " و " آنها " کشیدیم ، آنها را بیگانه دانستیم.

اکنون " آنها " را می کشند.

و " آنها " در سکوت " ما " می میرند .

نه در خیابانهای تهران که ویدئویش را روی یوتیوب بگذارند و تو هم هزار بار شئر کنی. در گوشه کنار کردستان. زیر بمباران دولت هایی که بد هستند و خبیث هستند و پلید هستند ، مگر وقتی که کوردکشی می کنند.

" ما " سکوت می کنیم.

چرا که خاک را بیشتر از انسانی که در آن خاک زندگی می کند دوست داریم.

از Facebook زیستن
http://www.facebook.com/media/set/?set=a.139509672776572.25810.139291002798439

۱۳۹۰ اردیبهشت ۶, سه‌شنبه

دخترک ندیده ام، بهاره،



روحت شاد دخترکم...
دخترک ندیده ام، بهاره،
دخترک خورشید
شهر مان سقز،  در هزاران بهار پس از تو ...
آتش نوروز را،
در آستانه ی جاده ای که تو را
برد و برنگرداند
می افروزد باز


۱۳۹۰ اردیبهشت ۵, دوشنبه

۱۳۹۰ فروردین ۸, دوشنبه

جشن نوروز کردها در هلند به خاطر اعلام بمب گذاری نیمه تمام ماند

امروز یکشنبه کردهای چهار پارچه کردستان جشن نوروزرا در یکی از سالن های بزرگ لاهه هلند برگزار کردند. در حالی که خوانندگان چهار پارچه کردستان در این جشن حضور داشتند و بساط شادمانی پیرو جوان را فراهم کرده بودند و همگان دست در دست هم به رقص و پایکوبی مشغول بودند و انتظار ستاره بزرگ شب را می کشیدند. پس از چند ساعت شادی زمانی که سالن برای شوان پرور، حماسه سرای کرد آماده می شد. در یک زمان تمام درهای سالن که حدود هزار نفر در ان بودند باز و دهها پلیس ویژه وارد سالن و دهها ماشین پلیس تمام خیابانها اطرف را محاصره نمودند و به مردم اعلام نمودند که سالن را ترک نمایند.

۱۳۹۰ فروردین ۳, چهارشنبه

پدر شهید ۲۵ بهمن بعد از شهادت پسرش حق السکوت ۷۵ میلیونی بسیج را رد کرده است

سایت میزان خبر از تطمیع و تهدید خانواده شهید صانع ژاله از سوی دو مسئول بسیج و مخالفت پدر این شهید با پرداخت هرگونه رشوه و حق‌السکوت خبر داده و نوشته است:

پدر شهید ۲۵ بهمن بعد از شهادت پسرش حق السکوت ۷۵ میلیونی بسیج را رد کرده است. گزارشهای رسیده به «میزان خبر» حاکی از آن است که دو تن از مسئولین بسیج غرب کشور، بعد از شهادت صانع ژاله در تظاهرات ۲۵ بهمن، ۷۵ میلیون پول نقد برای پدر شهید صانع ژاله می‌برند، که این پدر از قبول آن خودداری می‌کند.

این اتفاق در زمانی روی داده است که برادر بزرگ‌تر صانع ژاله توسط نهادهای امنیتی بازداشت و در زندان به سر می‌برده است

صانع ژاله دانشجوی تئا‌تر دانشگاه هنر در روز ۲۵ بهمن در تهران به ضرب گلوله مستقیم نیروهای شبه نظامی به شهادت رسید و قانع ژاله پس از ادعای رسانه‌های حکومتی مبنی بر بسیجی بودن برادرش در مصاحبه با رسانه‌ها به تکذیب این موضوع پرداخت و به همین علت بازداشت شد.

بنا به این گزارش پس از رد رشوه ۷۵ ملیون تومانی، مسئولین بسیجی به تهدید این پدر پرداختند و از سرنوشت مشابه برادر بزرگ‌تر با صانع ژاله ابراز نگرانی کردند که در جواب پدر صانع ژاله می‌گوید: یک پسرم در راهی که فکر می‌کرد درست است کشته شد و پسر دیگرم هم کاری را کرده که اعتقاد دارد درست است و هر هزینه‌ای را هم می‌پردازد.

خانواده‌های شهیدان راهپیمایی‌های اعتراضی بعد از خرداد ۸۸ تحت فشارهای شدید نیروهای امنیتی قرار گرفتند تا به تکذیب خبر شهادت در تظاهرات بپردازند یا در مصاحبه‌هایی فرزندان و عزیزان خود را از حامیان حکومت جلوه دهند و علیه رهبران جنبش سبز اظهار نظر کنند. در همین راستا سایت‌ها و خبرگزاری‌های نزدیک به حاکمیت بار‌ها به جعل مصاحبه از این خانواده‌ها پرداخته‌اند که با تکذیب ایشان روبرو شده است.

اليزابت تيلور!

اليزابت تيلور در سن 79 سالگي در لس آنجلس درگذشت


۱۳۸۹ اسفند ۲۳, دوشنبه

چه کسانی صانع ژاله را کشتند؟ گزارش از روزنامه الکترونيکي "روز"



سه شنبه ۲۴ اسفند ۱۳۸۹
در گفت‌‌وگو با سجاد رضایی، دبیر انجمن دانشکده هنر مطرح شد



پس از اعتراضات مردمی در روز 25 بهمن، خبرها از جان باختن حداقل دو تن حکایت داشت: صانع ژاله و محمد مختاری. در همان نخستین ساعات اعلام نام صانع ژاله، رسانه‌های نزدیک به اصول‌گرایان، از وی با عنوان یک "دانشجوی بسیجی" نام بردند. اتفاقی که با واکنش دوستان وی مواجه و در نهایت منجر به انتشار عکس‌های وی در دیدار با آیت‌الله منتظری شد. اما این پایان داستان نبود و صانع ژاله، از سوی حسین شریعتمداری، "نفوذی کیهان" در انجمن اسلامی نامیده شد.
سجاد رضایی، دبیر انجمن اسلامی دانشکده هنر، تشکلی که صانع ژاله در آن عضو بوده است، در گفت‌وگو با "روز" به ابعاد جدیدی از ماجرای صانع ژاله اشاره و برای نخستین بار فرضیه ترور این شهید 25 بهمن توسط تیم شریعتمداری را مطرح می‌کند.

آقای رضایی در نخستین روزهای جان باختن صانع ژاله، شما حضور پررنگی در دفاع از وی داشتید. اما مدتی این حضور کم‌رنگ‌تر شد. در این مدت اتفاق خاصی افتاده بود؟
 بعد از اتفاقی که برای صانع ژاله افتاد، من قصد نداشتم ورود این‌چنینی به قضیه پیدا کنم. اما بعد از دروغ‌هایی که درباره صانع گفته شد و همچنین سخنان حسین شریعتمداری که وقاحت را تا انتها رسانده بود، وظیفه خود دانستم که به عنوان دبیر انجمن از عضو تشکیلات خود دفاع کنم. در این مدت هم تهدیدهای زیادی وجود داشته و اتفاقات زیادی برای من و دوستان‌ام افتاده است. اتفاقاتی که برخی ناشی از مصاحبه‌ها بود و برخی دیگر به دلیل فعالیت‌های انجمن.
در این مدت بارها برای بازداشت من اقدام کردند. برخی روزها چند مامور مقابل خوابگاه بودند که در صورت خروج من، دستگیرم کنند. حتی ماموران لباس شخصی، وارد اتاق من در خوابگاه شده‌اند. بسیاری از دوستان‌ام مورد بازجویی و آزار و اذیت قرار گرفتند تا خبری از من به ماموران امنیتی بدهند. از طرف دیگر، گاهی خانواده‌ام هم مورد تهدید واقع شده‌اند. البته این تهدیدها دو سال است که ادامه دارد. بارها در این مدت با محل کار پدرم تماس گرفته‌ و با او صحبت کرده‌اند. زمانی به مادرم گفته بودند که ممکن است روزی جنازه پسرت کنارخیابان پیدا شود، به گونه‌ای که حتی صورت وی قابل شناسایی نباشد. این مساله مادرم را تا حد سکته پیش برد. به محل کار چند تن از دوستان‌ام مراجعه شد و...
از طرف دیگر بعد از بیانیه انجمن، به شدت دانشجویان را تحت فشار قرار دادند. 40 تن از دانشجویان رسما به گروگان گرفته شدند و سردار نقدی اعلام کرد که تا تکذیب بیانیه انجمن این دانشجویان، در بازداشت خواهند بود.  دوستان در این مدت به شدت تحت شکنجه قرار گرفتند. خود ماموران به دیگر دوستان گفتند که این افراد ساعت‌ها "آویزان" بوده‌اند. هر چند بسیاری از آن ها مقاومت کردند، . در نهایت از چند نفر از هم‌دانشگاهی‌های من که ترم 2 یا 3 بودند، تحت شکنجه اعترافاتی گرفتند که اساسا مضحک بود. اعترافاتی که بعدها درخبرگزاری فارس و اخبار بیست و سی – که اخبار اطلاعات سپاه را منتشر می‌کند – پخش شد. همه این‌ها فقط به خاطر این بود که انجمن اسلامی، تلاش کرد تا سناریوی این افراد درباره صانع ژاله را رسوا کند که فکر می‌کنم موفق هم شدیم.
این فشارها البته بر خانواده صانع هم زیاد بود. برادر او قانع را نتوانستد ساکت کنند، به همین دلیل بازداشت اش کردند. برادر دیگرش مدت ها تحت شکنجه بود تا توانستد از او فیلم کوتاهی  بگیرند. جالب است بدانید این فیلم، 7 یا 8 بار ضبط شد، چون برادر صانع در شرایطی نبود که بتواند درست صحبت کند و به شدت متاثر بود.

می شود بیشتر توضیح دهید که چرا شما خود و مجموعه انجمن را در این مورد، موفق می‌دانید؟
بله. شما ببینید انجمن ما از معدود انجمن‌هایی بود که منحل نشده بود، هر چند بودجه آن قطع شده بود. به فاصله چند روز از این اتفاقات، آقای رنجبران، اعلام می کند که این انجمن قانونی نیست و وجود ندارد. جالب است که خود من چندین بار برای کم کردن فشارها از روی انجمن، با ایشان ملاقات کرده بودم. یا روز قبل از تشییع جنازه صانع، چند نفر از نیروهای اطلاعاتی در دانشگاه من را بازجویی کردند و در آن جا رسما از من با عنوان دبیر انجمن نام می بردند. حالا می گویند که انجمنی وجود نداشته.

نیروهای اطلاعات در دانشگاه از شما بازجویی کردند؟
بله. جالب است بدانید که در همین جلسه بازجویی، وقتی رییس حراست خواست حرفی بزند، یکی از این افراد به وی گفت: "خفه شو!".جریان این گونه بود که بعد از شنیدن خبر فوت صانع، ما با بچه ها صحبت کردیم و دوستان در دانشگاه جمع شدند. من مشغول صحبت برای بچه ها بودم که مرا برای بازجویی بردند. ابتدا مدام فحاشی می کردند و به اعضای خانواده ام توهین می کردند. تهدید هم که سکه رایجی است در میان سربازان گمنام امام زمان! بعد از آن گفتند کاری نکنید ضدانقلاب سواستفاده کند. من در آن جا اعلام کردم که انجمن مراسم خود را در این زمینه برگزار خواهد کرد و آن ها هم موافقت کردند و همان لحظه مجوز این برنامه صادر شد.

ولی این برنامه برگزار نشد؟
بله متاسفانه. روز قبل از تشییع جنازه جمعیت زیادی در دانشگاه جمع شده بودند. دانشجویان قصد داشتند که به سمت در اصلی دانشگاه بروند. در آن جا هم تعداد زیادی ماموران لباس شخصی حضور داشتند و بیم برخورد شدیدی می رفت. من با توجه به این مسایل، تلاش کردم جلوی دانشجویان را بگیرم. الان که به این قضایا نگاه می کنم، تصور می کنم شاید کار من اشتباه بوده، که اگر این طور است از همه دانشجویان عذرخواهی می کنم. به هر حال ما تصور می کردیم که روز بعد، مراسم خودمان را برگزار خواهیم کرد. اما همان شب، منصور ارضی در مسجد ارگ برنامه ای گذاشت و افراد را تهییج کرد. سپس چندین و چند اتوبوس نیروهای بسیجی را از مناطق مختلف به دانشگاه آورد. روز بعد، وقتی ما وارد دانشگاه شدیم، دیدیم که تمام دانشگاه پر شده از پلاکاردهایی با مضمون بسیجی بودن صانع و افرادی که دانشجو نیستند. نمی دانیم ما بازی خوردیم یا زور وزارت اطلاعات به چماقداران منصور ارضی نرسید.

و به این ترتیب بسیجی‌ها، پیکر صانع را تشییع کردند؟
بله. جالب است که شب قبل از تشییع جنازه، یکی از اقوام صانع با من تماس گرفت. او به شدت نگران اخباری بود که درباره صانع منتشر می شد و صراحتا اعلام کرد که صانع، بسیجی نیست و خانواده وی قصد دارند این موضع را اعلام کنند و از من کمک خواست تا زمینه مصاحبه در این زمینه را فراهم کنم. اما متاسفانه، ناگهان تمامی موبایل ها قطع شد. یکی از اقوام صانع که بسیجی بود، به همراه همسر و خواهرش به منزل آن ها رفته بود و تلفن های منزل را نیز او جواب می داد. او بعد از اولین مصاحبه من نیز، با من تماس گرفت و شروع به فحاشی کرد.
روز تشییع جنازه هم که در دانشگاه واقعا جنایت ها اتفاق افتاد. دانشجویان را ابتدا در سالنی حبس کردند، در زمان خروج دانشجوها هم آن‌ها را از تونل وحشت گذراندند. یعنی نیروهای بسیجی، تونلی انسانی تشکیل دادند و هر دانشجویی که بیرون می آمد، با باتوم او را مورد ضرب و شتم قرار می دادند. در تمام روز نیز با باتوم و شوکر به بچه ها حمله می کردند.

و همه این‌ها برای اثبات بسیجی بودن صانع بود...
بله. جالب است که صانع ژاله عضو انجمن اسلامی بود.کارت عضویت داشت، در انجمن پرونده داشت. با ما به دیدار آیت الله منتظری و سعید حجاریان آمده بود. در ستاد مهندس موسوی فعال بود. در سخنرانی مهندس موسوی در سالن حجاب حضور داشت، در سالروز دوم خرداد در استادیوم آزادی حضور داشت. چطور یک فرد بسیجی می تواند در دیدار با آیت الله منتظری، به عنوان بزرگ ترین منتقد نظام حضور داشته باشد؟

البته حسین شریعتمداری، برای این مساله توجیهی سرهم کرد
من تعجب می کنم از این همه وقاحت حسین شریعتمداری. وقتی او این حرف ها را زد، همه بچه ها دچار بهت شده بودند از این همه رذالت. بگذارید نکته ای را بگویم. معروف است که حسین شریعتمداری، تحلیل و تصمیم نیروهای امنیتی را می نویسد. ببینید، او اعلام کرده بود که دانشجویان قصد دارند در دانشگاه خودزنی کنند تا جنجال ایجاد شود. در روز موعود، نیروهای بسیجی وارد دانشگاه شدند و دانشجویان را به شدت مضروب کردند. بعد او می نویسد که دیدید حرف من درست بود؟ به نظر من با توجه به سخنان شریعتمداری، ظن قوی وجود دارد که صانع ژاله توسط حسین شریعتمداری و تیم وی، شناسایی وهدفمند ترور شده باشد. چون می دانید او در مکانی خلوت مورد اصابت گلوله قرار گرفته است. آن‌ها می‌خواستند دانشجویی را به قتل برسانند و گناه آن‌ را به گردن جنبش سبز بیندازند. به نظر من با توجه به روحیات صانع که دوستان و ارتباطات زیادی نداشت، وی را مورد شناسایی قرار دادند. اما توجه نکرده بودند که وی عضو انجمن اسلامی است و همین نقشه آن ها را خراب کرد و باعث سخنان بعدی شریعتمداری شد.  هیچ بعید نیست که غیر از صانع، دانشجویان دیگری را درهم لیست ترور خود قرار داده بودند. به نظر من رسوایی آن‌ها در مساله صانع، باعث شد که نتوانند محمد مختاری را هم بسیجی جا بزنند. در واقع آن ها بعد از اینکه پروژه خودر ا شکست خورده دیدند، تصمیم گرفتند وجهه صانع را میان دانشجویان خراب کنند. آقای شریعتمداری، به MI6 می گوید MIX و ادعای فضل می کند.
جالب است من در دیداری که با یکی از مراجع تقلید داشتم، ایشان برایم تعریف می کرد که آقای خاتمی، در زمان ریاست جمهوری نزد آقای خامنه ای رفته و ضمن گله کردن از حسین شریعتمداری، کارهای او را باعث خراب شدن وجهه نظام دانسته و خواستار تعویض وی می شود. آقای خامنه‌ای در جواب آقای خاتمی گفتند که نظام به "سگ پارس کن" هم نیاز دارد. من زمانی که سخنان شریعتمداری را می شنیدم، مدام این خاطره در ذهنم وجود داشت و لبخند می زدم.

۱۳۸۹ اسفند ۲۲, یکشنبه

سبز است دوباره - هیلا صدیقی


حمایت از محمد صدیق کبودوند برای جایزه صلح نوبل


محمد صدیق کبودوند فعال حقوق بشر
حمایت از کاندید شدن محمد صدیق کبودوند رندانی سیاسی برای جایزه صلح نوبل
تعدادی از نمایندگان پارلمان نروژ، محمد صدیق کبودوند، زندانی سیاسی ایرانی کرد را به عنوان کاندیدای دریافت جایزه صلح نوبل به کمیته اهداکننده این جایزه معرفی کرده اند.
درخواست برای معرفی آقای کبودوند به عنوان کاندیدای دریافت جایزه صلح نوبل برای نخستین بار در دسامبر سال گذشته میلادی از سوی خانواده اش مطرح شد. پس از اعلام این درخواست گروهی از فعالان حقوق بشر از خواست خانواده اقای کبودوند حمایت کردند.
این گروه، کمپین حمایت از کاندیداتوری محمد صدیق کبودوند برای جایزه صلح نوبل را تشکیل دادند و مدارک فعالیت های آقای کبودوند را برای تعدادی از برندگان سابق جایزه صلح نوبل، بیش از 180 نماینده پارلمان نروژ و همچنین افرادی در سطوح بالای سیاسی، اساتید حقوق سیاسی و حقوق بین الملل که در شرایطی هستند که می توانند شخصی را برای دریافت این جایزه معرفی کنند، ارسال کردند.
آقای کبودوند در سال ۱۳۸۶ بازداشت شد. او یک سال بعد در دادگاه انقلاب تهران به جرم نشر اکاذیب به قصد تشویش اذهان عمومی از طریق تشکیل "سازمان حقوق بشر کردستان" و فعالیت در آن به ۱۱ سال حبس محکوم شد و هم اکنون در زندان اوین تهران محبوس است.
آکسل هارگن، یکی از نماینده پارلمان نروژ و از اعضای حزب سوسیالیست چپ که در ارسال نام آقای کبودوند به کمیته جایزه صلح نوبل همکاری داشت، در گفت و گو با بی بی سی فارسی گفت: "اهمیت این قضیه در این است که فرصتی در اختیار ما می گذارد که به وضعیت کردها بیشتر توجه کنیم."
آقای هارگن همچنین گفت: "البته در درجه اول مهم است که بتوانیم به خود کبودوند به عنوان یک روزنامه نگار که اکنون گرفتار مشکل بزرگی است کمک کنیم. و ممکن است بتوانیم فعال تر به کمک او بشتابیم چون فکر می کنم در حال حاضر تعداد بیشتری از مردم، روزنامه نگاران، رسانه ها و سیاستمداران از وضعیت دشوار او آگاه می شوند. اما درکنار آن فرصتی برای تمرکز بر وضعیت عمومی کردها نیز به دست می آید."
گلاله شرفکندی یکی از اعضای کمپین حمایت از کاندیداتوری محمد صدیق کبود وند برای جایزه صلح نوبل هم گفت: "12 دسامبر سال 2010 خانواده محمد صدیق کبودوند نامه ای نوشتند و از کسانی از جمله دالای لاما، نلسون ماندلا، آنگ سان سوچی، شیریون عبادی و باراک اوباما خواستند تا توجهی به وضعیت کبودوند کرده و او را کاندید جایزه صلح نوبل سال 2011 بکنند. ما چند تن از فعالان حقوق بشر خارج از کشور فکر کردیم که باید صدای خانواده آقای کبودوند را به گوش جهانیان برسانیم."
خانم شرفکندی در ادامه گفت: "یکی از جرم هایی که آقای کبودوند به آنها محکوم شده است تاسیس سازمان حقوق بشر کردستان و تبلیغ علیه نظام است. وقتی می گویند تبلیغ علیه نظام یعنی مواردی که در پرونده او لحاظ شده، از جمله نامه هایی که آقای کبودوند برای کوفی عنان، دبیر کل وقت سازمان ملل متحد، ارسال کرده و گزارشاتی که درباره نقض حقوق بشر به ویژه در کردستان داده است. همگی این موارد را به عنوان جرم برای ایشان حساب کرده اند. این مواردی که با قانون اساسی خود ایران مطابقت ندارد و در تضاد است مواردی هستند که ما هم به آنها استناد کرده ایم."
او در ادامه افزود: "از آنجا که در سال 2003 خانم شیرین عبادی به عنوان یک ایرانی برنده جایزه صلح نوبل شد ما بر کرد بودن آقای کبودوند تاکید می کنیم که شانس اش را برای دریافت جایزه بیشتر کنیم."
در ماه های گذشته خانواده آقای کبودوند و بسیاری از فعالان حقوق بشر بارها نسبت به وضعیت سلامت جسمی او هشدار داده اند.
پریناز حسنی، همسر محمد صدیق کبودوند در رابطه با آخرین وضعیت او به بی بی سی فارسی گفت: "طی دو سال گذشته سه بار سکته ناقص قلبی ومغزی داشته است. آبان ماه در نیمه شب بیهوش و به بهداری زندان منتقل شد. به مدت بیست دقیقه یک قسمت از بدنش کاملا از کار می افتد ولمس می شود و حتی دیدش را هم از دست می دهد."
خانم حسنی در ادامه گفت: "گزارش پزشکی که ایشان را ملاقات کردند این بود که او باید بستری شود و دریچه های رگ قلبش باید عمل شود. همچنین پروستات ایشان هم باید سریعا مورد عمل قرار بگیرد. متاسفانه تا کنون هیچ جوابی از دادستانی دریافت نکرده ایم و آنها هیچ اقدامی در این رابطه انجام نداده اند."
همسر محمد صدیق کبودوند یادآوری کرد که در یک سال گذشته ملاقات آنها تنها به صورت کابینی بوده و هیچ ملاقات حضوری نداشتند. پریناز حسنی همچنین گفت که چهار سال از بازداشت همسرش می گذرد و او در این چهار سال حتی یک بار هم موفق به استفاده از مرخصی نشده است.

سال گذشته لیو شیاباو، فعالی سیاسی مخالف دولت چین به عنوان برنده جایزه صلح نوبل انتخاب شد که به علت اینکه در چین زندانی بود، نتوانست در مراسم اهدای جایزه شرکت کند.

۱۳۸۹ اسفند ۱۴, شنبه

بيمِ موج: عكس پرسنلي با لبخند!

بيمِ موج: عكس پرسنلي با لبخند!: "علاوه بر سوتي‌هايي كه دوستان در كارت شهيد ژاله يافته بودند. به نظر مي‌رسد به يك مورد مهم ـ كه سوتي بزرگي است ـ توجه نشد. خوب به عكس شهيد ژال..."

۱۳۸۹ بهمن ۳۰, شنبه

وقتی آن مردک نادان و مضحک حسین بازجو نمی تواند ترس و خشم خود را از شهید سبز ما ، شهید ژاله پنهان نگاه دارد!

اگر شهید پاک ما بسیجی و خبرچین توی الاغ بود، چرا آنقدر دستپاچه بودی که اسمش را به یاد نیاوردی و بعد که مزدور بغلیت بهت یادآوری کرد. اسم اصیل و زیبایش را به سخره گرفتی نامرد؟

اگر او از شما بود، جور دیگه ای حرف میزدی  ابله خودفروش. نتونستی کسی رو گول بزنی دلقک بی چشم و رو.

۱۳۸۹ بهمن ۲۹, جمعه

اگر ۱ اسفند مرا کشتند و چادری سیاه با فتوشاپ روی سر من انداختند...

دوستان، اگر  ۱ اسفند مرا کشتند و چادری سیاه با فتوشاپ روی سر من انداختند و حسین بازجو در سیمای رژیم اسلامی گفت که من خبر چین بوده ام، باور نکنید. من هیچگاه بسیجی نبوده ام در تمام عمرم یک بار هم چادر سر نکرده ام . من یک دختر کرد دانشجو و طرفدار جنبش سبز هستم. 

۱۳۸۹ بهمن ۲۸, پنجشنبه

به خودم گفتم چه اسم قشنگی

اسمش را برای اولین بار صبح روز ۲۶ بهمن  در خبرها دیدم
صانع ژاله 
 
به خودم گفتم چه اسم قشنگی
و بعد خبر را خواندم
شهید شده بود
دلم ریخت
و اشک ریختم
یک روز بعد برای محمد هم اشک ریختم
و اما حالا هاج واج مانده ام
رژیم وقیح اسلامی چه می گوید؟
به قول یکی از بچه ها این  شریعت نداری چه می گوید؟
با آن پوزخند زشت و کریه

پیکو شهیدان سبز ما
روی دستان قاتلانشان چه می کنند؟

این ها از کدام قبیله اند؟
یکی به من بگوید
این ها، این جانوران دروغ گوی وقیح از کدام قبیله اند؟ 
چه دارد  بر سر ایران ما می آید؟

۱۳۸۹ بهمن ۲۷, چهارشنبه

شریعتمداری کثیف حتی اسم شهبد صانع ژاله را بلد نیست و بغل دستی اش به او می گوید

و این کثافت بازجو ادعا می کند که او را می شناسد و برای کیهان جاسوسی می کرده.
در حالیکه ازلابلای حرفاش پیداست از این شهید متنفر است و اسمش را هم مسخره می کند.

دردناک است که ترا بکشند و از پیکر مظلومت سو استفاده کنند

رژیم سفاک آخوندیی که  سنی ها را قبول ندارد،  کرد ها را می کشد. طرفداران آیت اله منتظری را منافق می خواند، جنبش سبز را فتنه می نامد و از هنر و ادییات و فرهنگ بیزار است... یک دانشجوی سبز هنر را که کرد و سنی و از طرفداران آیت اله منتظری بود را کشته  و  پیکر پاکش را گذاشته روی شانه ی قاتلانش برای یک نمایش مضحک خیابانی !

۱۳۸۹ بهمن ۲۶, سه‌شنبه

کرد و بسیجی بودن؟ این از محالات است!

رژیم کثیفی که دارد کرد ها را بکی پس از دیگری اعدام می کند، حالا شهید سبزی را که خود به قتل رسانده بسیجی می خواند؟!

نگذاریم این ننگ را به شهید سبز کرد، صانع ژاله نسبت بدهند.

آخرمگر می شود کرد باشی، دانشجوی هنر باشی، سنی باشی، داستان نویس باشی ، شهید سبز باشی و بعد اسمت را بگذارند بسیجی؟!
نگذاریم این ننگ را به  شهید سبز کرد، صانع ژاله نسبت بدهند.

۱۳۸۹ بهمن ۲۴, یکشنبه

به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد...در سالروز خاموشی فروغ


به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد

به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد
به جویبار که در من جاری بود
به ابرها که فکرهای طویلم بودند
به رشد دردناک سپیدارهای باغ که با من
از فصل های خشک گذر میکردند
به دسته های کلاغان
که عطر مزرعه های شبانه را
برای من به هدیه میآورند
به مادرم که در آینه زندگی میکرد
و شکل پیری من بود
و به زمین ، که شهوت تکرار من ، درون ملتهبش را
از تخمه های سبز میانباشت - سلامی ، دوباره خواهم داد



میآیم ، میآیم ، میآیم
با گیسویم : ادامهء بوهای زیر خاک
با چشمهام : تجربه های غلیظ تاریکی
با بوته ها که چیده ام از بیشه های آنسوی دیوار
میآیم ، میآیم ، میآیم
و آستانه پر از عشق میشود
و من در آستانه به آنها که دوست میدارند
و دختری که هنوز آنجا ،
در آستانهء پر عشق ایستاده ، سلامی دوباره خواهم داد

فردا ۲۵ بهمن، با متانت، عشق و همبستگی، دست در دست هم، برای آزادی ایران !

و عشق و همبستگی ما، در نگاه و گفتار و کردارمان (حتی برای نیروهای نظامی) آنها را به ما می پیوندد!

۱۳۸۹ بهمن ۱۹, سه‌شنبه

فروغ در فیلم خواستگاری



در نخستین ماه های سال ۱۳۴۰ ، پس از بازگشت فروغ به ایران ، «موسسه ملی فیلم کانادا» ساختن فیلمی به نام خواستگاری را به «سازمان فیلم گلستان» پیشنهاد کردو موسسه سفارش دهنده تهیه یک مجموعه چهار قسمتی را در دستور کار خود قرار داده بود که موضوع آن مطالعه و تحقیق درباره طرز معاشرت و زندگی زناشویی زوج های جوان در کانادا،هند،ایتالیا و ایران بود. در ساختن فیلم کوتاه خواستگاری گلستان در مقام نویسنده فیلم نامه و کارگردان و فروغ در مقام دستیار کارگردان و بازیگر نقش خواهرداماد بود. برای ایفای نقش داماد جلال آل احمد در نظر گرفته شده بود،که او نپذیرفت و پرویز داریوش ـ نویسنده و مترجمی که بعدها با انگلستان در افتاد ـ جای او را گرفت. سایر بازیگران فیلم: طوسی حائری (همسر احمد شاملو) ، محمود هنگوال(صدابردار سازمان فیلم گلستان) و هایده تقوی (دختر عموی گلستان) بودند. خواستگاری در زمستان سال ۱۳۴۰ در چهل و سومین جلسه «کانون فیلم» به نمایش درآمد

۱۳۸۹ دی ۲۵, شنبه

زخم دلم تازه شد.

بعد از احسان و فرزاد و شیرین و فرهاد و علی، جمهوری نفرت انگیز و کثیف اسلامی امروز دستش به خون جوان کرد دیگری آلوده شد.
حسین خضری، صبح امروز در زندان مرکزی ارومیه به دار آویخته شد.
http://www.rahesabz.net/story/30862/